پیشگفتار کتاب زوال اندیشهٔ سیاسی در ایران


این دفتراز سه بخش فراهم آمده است و آهنگ آن دارد تا پرتوی بر برخی از زوایای ناروشن و ناشناخته اندیشه سیاسی‏در دوره اسلامی ایران زمین بیفکند.اندیشه پرداختن این دفتر از پژوهش هایی برخاسته است که از سال‏هاپیش،نگارنده آغاز کرده بود.در دفتری که پیش ازاین با عنوان درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران دراختیار خوانندگان قرار گرفته بود،اشاراتی به برخی از وجوه تاریخ اندیشه سیاسی در ایران آمده است.

این دفتر را می‏توان دنباله آن دانست،هر چندکه توالی تاریخی آن را که با آغاز شاهنشاهی صفویان به پایان‏می‏آمد،دنبال نمی‏کند.نگارنده این سطور تاریخ نگار اندیشه سیاسی در ایران نیست، بلکه حتی آن جا که به حوادث‏تاریخی اشاره می‏کند، به ورای تاریخ و لاجرم به منطق درونی اندیشه و بر آمدن،بسط و زوال آن نظر دارد. اشاره به این‏وجه از پژوهش در فصل نخست در آمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران آمده است و افزودن «فلسفی» به‏درآمد به معنای آن بوده است که خواننده علاقمند به صرف تاریخ را تذکری باشد تا مبادا در درک معنای آن دفتر دچارتوهمی شود.در این دفتر نیز همان روش دنبال شده است و در دفتر دیگری که در دست تهیه است واز چند گفتار دراندیشه سیاسی در ایران و اسلام فراهم آمده،سخنی در این باره خواهد آمد.لازم به یادآوری است که در فصل پنجم‏درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران به برخی از مسائل مورد بحث این دفتر اشاره‏ای اجمالی آمده بود واین دفتر تفصیل و تکمیل همان فصل است،اما گفتنی است که آن چه میان این دو دفتر مشترک است،بسیار اندک‏است:تنها نزدیک به یک بیستم از آن چه دراین جا مورد بحث قرار گرفته است،در آن فصل آمده بود والبته، در دفترحاضر از بازگویی آن چه بر سبیل مقدمه بر آن فصل آمده بود،چشم پوشیده‏ام وامیدوارم خواننده علاقه‏مند،پیش ازآغاز به خواندن این دفتر،آن سخنان را بار دیگر برای تجدید خاطره بخواند.

در آن فصل از زوال اندیشه سیاسی در ایران سخن گفته بودم، اما دراین دفتر برآن بوده‏ام تا بر پایه آن سخنان و تفصیل‏آن بحث ،از ورای بحث درباره زوال اندیشه سیاسی به مفهوم بنیادین انحطاط تاریخی ایران گذر کنم.در واقع،موضوع‏این دفتر آغازیدن به طرح مفهوم انحطاط تاریخی و تدوین نظریه‏ای درباره مفهوم آن است.البته،این دفتر تنها درآمدی‏بر بحث است و گرنه چنین کار سترگی -در شرایطی که هیچ یک از مقدمات و مبانی نظری انجام چنین پژوهشی ژرف‏و پردامنه‏ای را در اختیار نداریم-در توان یک تن و به هر حال، نگارنده این سطورنیست:این مهم در آینده‏ای نامعلوم وبه دست توانای فیلسوفی به انجام خواهد رسید که ظهور او تا کنون پس از نزدیک به چهار سده که از تعطیل اندیشه درایران زمین می‏گذرد،به عهده تعویق افتاده است.گذار از انحطاط تاریخی جز ازمجرای اندیشیدن درباره آن امکان‏پذیرنخواهد شد و اگر تا کنون در این باره نیندیشیده‏ایم ،به معنای آن نیست که خار انحطاط در سراسر پیکر تاریخ فرهنگ وتمدن ایرانی نخلیده است،بلکه با توجه به تجربه مغرب زمین که از همان آغاز،یعنی از سپیده دم فرهنگ یونانی،درصورت‏های مختلف،به «انحطاط» اندیشیده است،می‏توان گفت که فقدان مفهوم انحطاط در یک فرهنگ ،نشانه عدم‏انحطاط نیست،بلکه عین آن است.باید بگویم که در پرداختن این کتاب،نگاهی به تجربه مغرب زمین داشته‏ام،اگرچه‏دراین باره،به تصریح ،سخنی دراینجا نیامده است.اگر سر آن می‏داشتم که بر پایه آن چه در مغرب زمین درباره انحطاطگفته شده و با تکیه بر آن چه بر ایران زمین رفته،به نظریه‏پردازی بپردازم.سخن به درازا می‏کشید و چه بسا دامن بحث ازدست می‏رفت.خواننده این سطور این نکته را باید در خواندن هر سطری به خاطر داشته باشد و بداند که پشتوانه‏نظری این دفتر در این جا نیامده است:فوری بودن پرسش هایی که دراین صفحات مطرح شده،عذرخواه چنین‏اجمالی است و نگارنده امیدوار است در فرصت دیگری بخش دیگری از پژوهش‏های خود را در این باره در اختیارخوانندگان بگذارد.

این دفتر تنها زوال اندیشه سیاسی در نزد فیلسوفان را بررسی می‏کند.در جای دیگری باید به زوال اندیشه سیاسی درنزد سیاسی نویسانی بپردازم که پیش ازاین آنان را سیاستنامه نویسان نامیده‏ام.اشکال در پرداختن این دفتر آن بوده‏است که زوال فلسفه سیاسی در ایران،خود،بخشی از تاریخ زوال اندیشه فلسفی در ایران است و اگر نتایج پژوهشی‏جدی در تاریخ زوال اندیشه فلسفی در ایران در دست نباشد،طرح پرسش هایی از این دست که در این دفتر آمده‏است،ناممکن خواهد بود.نگارنده این دفتر کوشیده‏است طرحی،هرچند آغازین،از منحنی زوال اندیشه فلسفی درایران برای خود ترسیم کند،اگر چه این بحث نیز مانند پشتوانه نظری بحث درباره انحطاط آشکارا دراین صفحات‏نیامده است.

پژوهش در تاریخ زوال فلسفی در ایران،کوششی جدی و فوری درایران می‏طلبد؛ از آن جا که نگارنده نمی‏توانست همه‏دریافتی را که از این مهم دارد،دراینجا بیاورد، گاهی به مناسبتی اشاره‏ای آورده است که اگر چه خواننده اهل بشارت رامی‏تواند بسنده باشد،اما به هرحال،جای خالی پژوهشی در این زمینه را پر نخواهد کرد.بدین سان،اشارات محدودنگارنده در بحث از نظریه انحطاط تاریخی و زوال اندیشه فلسفی در ایران باید ازمقوله اجمال بعد از تفصیل تلقی‏شود.باری،نهان نباید کرد که «خیال حوصله بحر می‏پخت» هر چند که «ترک جوشی نیم خام» بیش فراهم نیامد.

صفحات این دفتر را به روان پدرم نثار می‏کنم .لذت پرسیدن را،نخست، او به من آموخت و حتی تا واپسین لحظه هایی‏که چون شمعی فرومرد، به نخستین پرسش‏های من پاسخ می‏داد.


تبریز ۱۳۶۵ - تهران ۱۳۷۰ جواد طباطبایی

Labels: