چند نکته دربارهٔ پاسخ دکتر زیباکلام
اگرچه بحث من با دکتر زیبا کلام نمیتواند راه به جایی داشته باشد، اما برای روشن شدن بحثی که در مصاحبه با مهرنامه دربارهٔ وضع علم سیاست در ایران به وجوهی از آن اشاره کردهبودم، ناگزیر چند نکته را یادآوری میکنم. این که میگویم که پاسخ به دفاعیهٔ دکتر زیبا کلام را سودمند نمیدانم و ضرورتی نیز ندارد که این بحث دو نفره ادامه پیدا کند، از این حیث است که بحث من عمومی و ناظر بر وضع علم سیاست در ایران است و از اینرو اشارهٔ به نامهای برخی از افرادی که مصداقهای بارز گفتههای من بودند، اهمیت چندانی نداشت. بدین سان، من از دکتر زیبا کلام و نیز همکار او، علیرضا صدرا، که دو سه جلد رساله سیاسی سراسر بیمعنا تا کنون از او صادر شده و من فقرههایی از یکی از آن ها را ضمن مصاحبه آورده بودم، نامی نبرده بودم. به نظر من، اهمیتی نداشت که آن مهندس سابق تحمیلی به گروه علم سیاست چه کسی است یا آن همه عبارت نامفهوم و پریشان در کتاب چه کسی آمده است؛ مهم این است که مهندس جای دانشمند علم سیاست را گرفته و کسی که زبان ملی را، که گویا باید زبان مادری او نیز باشد، نمیداند، جا را در دانشگاه مادر کشور تنگ کرده است.
البته، من با انتقاد از کتاب دو سه تن دیگر به نام آنان نیز اشاره کرده بودم. کتاب صدرا را – که نباید با ملاصداری شیرازی اشتباه کرد – نه کسی میخواند و نه به عنوان منبع درسی بر دانشجویان تحمیل میشود، اما با طاهریها و صلاحیها که سالهاست که بر سرنوشت چند گروه علم سیاست و زمانی – شاید تاکنون – بر کمیتهٔ علم سیاست وزارت آموزش عالی فرمان میراندهاند، و به نوعی کوس انا الحق میزدهاند، باید تصفیه حساب میکردم، و باید تصفیه حساب بکنیم. نه این که آن دو نفر اهمیتی داشته باشند، بلکه سرقت ادبی و تحمیل آن به وزارت فرهنگ کشور جرمی عمومی است و قابل پیگرد قانونی. بیدلیل نیست که از آن دو – به مصداق «برنیاید ز کشتگان آواز» – خبری نشد، زیرا خبر داشتند که من چه میگویم. آن را که خبر شد، خبری باز نیامد!
دفاعیهٔ دکتر زیبا کلام نمونهٔ بارز نفهمیدن این رویکرد است. در مصاحبهٔ من یک اشاره بیشتر به مورد او نیامده بود، اما این که او خود را هدف همهٔ ایرادهای من دانسته و حتی از طرف دیگران دفاعیهای صادر کرده است، علتی جز این ندارد که او خود را وجود منبسط و مثال اعلای علم سیاست میداند که هیچ جایی در اقلیم سیاست نمیتواند از وجود او خالی باشد. ایرادهای من به طاهری و صلاحی به چند مورد مشخص مربوط میشد که البته میتوان به آن ها پاسخ داد، اما دکتر زیبا کلام نمیداند و نمیتواند. استادی که به جای درس دورهٔ دکتری وقت را با تعریف از ایستگاه پمپ بنزین خود در آلمان تلف میکند، قابل دفاع نیست. دکتر زیبا کلام میتواند از دانشجویانی که دانشجوی او نیز بودهاند، در این باره بپرسد و یاد بگیرد، به جای این که بر من عتاب کند، بر آنان پرخاش کند، بر جهل و ترویج آن بتازد و از علم دفاع کند، و بیشتر از آن بر آنان که منابع انسانی و مادی کشور را تلف میکنند، خشم بگیرد، بر کسانی که به شعور دانشجویان توهین میکنند، بشورد! وقتی او این عبارت خندهدار را مینویسد که «یکی از دلایل این عقبماندگی سوق دادن بسیاری از دانشجویان با استعداد به سمت مباحث نظری از جمله اندیشهٔ سیاسی میباشد» – که گویا به گفتهٔ او من هم سهمی در آن داشتهام و شگفت این که خود او هم با انتشار اثر بیبدیل پنج گفتار در باب حکومت، که آیتی از همآوا شدن با عوام است، خود را در صف نخست متهمان عقب نگاه داشتن علم سیاست قرار داده است – یا نمیداند و یا میداند، اما عصیبت همگروهی اجازه نمیدهد که بگوید که تا اطلاع ثانوی نقالی درباره پمپ بنزین یکی از مباحث اندیشهٔ سیاسی نیست! هم چنانکه در کتاب گرانسنگ پنج گفتار او دربارهٔ اندیشهٔ سیاسی نیز بحثی در این باره نیامده است. وانگهی، آن ایرادها همان چند تا نیستند؛ دهها مورد داشتم که نگفته بودم و اگر بحث ادامه پیدا کرد، البته، خواهم گفت. هم چنانکه یادداشتهایی که از کتابهای دکتر زیبا کلام دارم، برای اطلاع عموم، بویژه دانشجویان، منتشر خواهم کرد.
باری، بحث دکتر زیبا کلام شخصی است، بحث من عمومی! ملاحظات گذرا دربارهٔ دفاعیهٔ او نیز برای روشن شدن موضع من در این بحث است و این که حتی این دفاعیهٔ او مصداق ایرادهایی است که بر دوستان او گرفتهام. در تأئید آنچه من در مصاحبه با حامد زارع دربارهٔ وضع اسفناک علم سیاست گفته بودم، نوشتهٔ دکتر زیبا کلام همچون مائدهای آسمانی بود که فرود آمد. از این حیث باید از او تشکر کرد که قدم پیش گذاشت و نمونه بسیار جالب توجهی از پریشانگویی را به خوانندگان عرضه کرد. من، به عمد، بیآنکه اسمی از دکتر زیبا کلام برده باشم، اشارهای اجمالی به وضع استخدامی او کرده بودم. او مصاحبهٔ مرا درست نخوانده و تصور کرده است که اشارههای من به دو سه کتاب اندیشهٔ سیاسی به دو کتاب او مربوط میشود که یک سالی از انتشار آن ها نگذشته است. بدیهی است که اگر من قصد نقد کتاب داشتم، بی هیچ ملاحظهای به عنوانهای آنها اشاره میکردم. هم چنانکه به چند مورد از آن ها اشاره کرده بودم.
دفاعیه دکتر زیبا کلام ایرادهایی اساسی دارد و نخستین آن ایرادها این است که حدود و ثغور نقادی را با حمله به اشخاص خلط کرده است. من با توجه به نوشتههای همکاران او گفته بودم که درسی نخواندهاند و دانشی ندارند. بدیهی است که این بحث به هیچ وجه شخصی نیست. من نخستین کسی نیستم که به دستبرد ناشیانهای که دکتر طاهری به کتابهای دیگران زده است، اشاره کردهام؛ دهها تن از دانشجویان دکتر طاهری از سالها پیش متوجه این مطلب شده بودند. وانگهی، نویسندهٔ کتاب اهمیتی ندارد که اشارهای به آن بشود، مهم برجسته کردن توهینی است که به شعور دانشجو می شود، و بیشتر از آن به دانشگاه و نظام علمی کشور! هدفِ نقد روشنگری است و عمومی، و غایت انتقاد از شخص خصوصی است و تسویه حساب با او. دزدی وجهی خصوصی دارد، مانند سارقی که چیزی از کسی میرباید، اما وجهی عمومی دارد که بالاترین آنها دزدی از اموال عمومی است. دزدی بقالی که به جای دویست گرم پنیر صد و هشتاد گرم از آن به مشتری تحویل میدهد، به رغم دزدی و خلاف قانون بودن آن، قابل فهم است، اما استادی که سی سال جنس دزدی به دانشجویانی تحویل میدهد که دستکم چهار سال وقت، انرژی و جوانی خود را با شنیدن مطالب بیمعنای چنین حرامیانی تلف میکنند و دچار افسردگی میشوند، از مصداقهای بارز «ویل للمطففین» است. اگرچه در کشور ما مأمور اجرای حکم بقال در سر هر گذری وجود دارد، اما طاهریها با همین دزدیها به ریاست دانشکده هم میرسند.
اقرار دکتر زیبا کلام به آن که دانشجویی که گویا یازده سال در خدمت او تلمذ کرده، و همان شب انتشار مهرنامه، با خوشحالی مطالب مرا به رخ او کشیده، نشانی از این دارد که آن جوان چه داغی از اتلاف وقت و جوانی خود در دل داشته است. دلیل این که در گذشته، به قول، دکتر زیبا کلام، به استادها احترام میگذاشتند، جز این نیست که بسیاری از آنان معدن دانش بودند، و شگفت این که بسیار سختگیر بودند، بویژه این که نمره پخش نمیکردند و رسالههای دانشجویی را مانند بنگاه معلامات ملکی میان خود و دوستان خود تقسیم نمیکردند و... بدیهی است که دکتر زیبا کلام میداند که چه میگویم! پیچیدن در حرامیان درافتادن با شخص حرامی نیست، دفاع از اموال کسانی است که توان دفاع از خود را ندارند!
دفاعیهٔ دکتر زیبا کلام این عیب بسیار بزرگ را دارد که به رغم اشارههای صریحی که من به برخی از همکاران او کرده بودم، خود را هدف اصلی ایرادهای من تلقی کرده است و او از این حیث چنین خطایی را مرتکب شده است که، باید صریح بگویم، به نظر من فارسی نمیداند، توان درست خواندن متن را ندارد. متن نوشته او، به گونهای که در مهرنامه منتشر شده – بویژه متن اصلی آن که من در دست دارم – لابد به مصداق فارسی را پاس داریم، غلطهای املایی و انشایی بسیاری دارد که اگر در هر کشور دیگری، که احترام به زبان ملی ضروری است، نوشته میشد، نویسنده حقوق اجتماعی خود را از دست میداد. دکتر زیبا کلام مینویسد: « مصاحبه گر ( آقای حامد زارع) که از شاگردان و مریدان دکتر طباطبایی هستند و همچون مرادشان، ایشان نیز که هنوز آنقدر نوجوان هستند که ریش و سبیل درستی بر روی صورتشان سبز نشده و هنوز فوق لیسانس شان را از دانشگاهی در قم نگرفتهاند، مع ذالک به خود اجازه میدهند تا همچون دکتر طباطبایی از صدر تا ذیل اساتید علوم سیاسی را در ایران بیسواد اعلام نمایند.» بر من معلوم نشد که آن نوجوان کیست، چه کسی هنوز ریش درنیاورده، فوق لیسانس خود را از دانشگاهی در قم نگرفته است و «صدر و ذیل اساتید را» چگونه میتوان بیسواد خواند!؟ بدیهی است که چنین عبارتهایی را هر روز در تاکسیهای عمومی و در بحثهای صف نانواییها میگوییم و میشنویم؛ اما استاد دانشگاه مادر کشور و عضو گروه علوم سیاسی همان دانشگاه – به عنوان نخستین نهاد آموزش عالی در کشور که صد و ده سال سابقه دارد – چگونه میتواند چنین عبارتهایی را به عنوان دفاع از علم سیاست، و صدر و ذیل اساتید آن بگوید و بنویسد و خجالت آب نشود؟ و اینک یک عبارت دیگر که فصاحت و بلاغت در همهٔ اجزای آن موج میزند: « آقای زارع به دلیل علاقه و ارادت شخصی شان به جناب دکتر طباطبایی، شماره نخست و بعدی «مهرنامه» را عملا بدل به ارگان تبلیغاتی شخصی دکتر طباطبایی کردند و توهین و ناسزاهایی را که مرادشان نثار اساتید علوم سیاسی نمودند را با آب و تاب در مهرنامه چاپ کردند.»
از این پریشانگوییها که بگذریم، آنچه نظر خواننده را جلب میکنند، نوآوریهای دکتر زیبا کلام در املای فارسی است. میفرماید که غرض او از نوشتن دفاعیه پاسخ به «افتراعات بیپایه و اساس» (کذا!) طباطبایی است. آیا پایه و اساس ایرادهای من همین «افتراعات» نیست؟ البته، دکتر زیبا کلام، افزون بر پاسخ به ایرادهای پیش پا افتادهٔ من، وارد بحث علمی هم شده است. من وارد این مباحث نخواهم شد: نوشتههای او و من در دسترس خوانندگان هست. بدیهی است که با این مایه از فارسی نویسی دکتر زیبا کلام جای دوری نمیتواند برود و وقتی افاضهٔ علمی میکند، مینویسد: «به گمان من، نگاه تشیع به حکومت... هر نوع نظریهپردازی را در باب حکومت سالبه به انتفاع موضوع میکرد.» تردیدی نیست که با این اظهار لحیه کردنها علم تولید نمیشود، بویژه این که دم خروس «انتفاع» هم دیده میشود. گیرم که دکتر زیبا کلام در حد مهندسان فارسی میداند، اما آیا بهتر نبود متن خود را به یکی از دانشجویان سال دوم همان دانشکده میداد تا غلطهای املایی آن را تحصیح کند؟
جای شگفتی نیست که دکتر زیبا کلام، به عنوان مهندس سابق، معنای درست واژهها را نمیداند و نمیداند. در زبان فارسی یکی دو فرهنگ لغت وجود دارد که میتوان به آنها مراجعه کرد. دهخدا – رئیس نگونبخت سابق همان دانشکدهای که دکتر زیبا کلام در آن به افاضه مشغول است – و دکتر معین هر دو در راه زبان فارسی قالب تهی کردند تا استاد دانشگاه مادر کشور دستکم طرز نوشتن واژهها را بداند نه این که در هر جای خالی جمله «را»یی را تعبیه کند و این قاعده ابتدایی زبان فارسی ندارد. افتراء – و البته نه افتراع – افزون بر این که معنایی حقوقی دارد، مقولهای اخلاقی نیز هست. اخلاق ناظر بر حوزهٔ مناسبات فردی و شخص است. افتراء دادنِ نسبتِ دروغ به شخص است، چنانکه کسی را بدون دلیل به خیانت در امانت متهم کنند. این امر در قلمرو حقوق قرار میگیرد. بر عکس، نسبت بیسوادی به شخص خصوصی امر اخلاقی پسندیدهای نیست. اما نسبت بیسوادی به یک استادی که سی سال است بر سرنوشت بخش بزرگی از علم سیاست در دو دانشگاه بزرگ کشور، علامه طباطبایی و دانشگاه آزاد، و نیز مدتها بر کمیتهٔ علم سیاست وزارت خانهای که گویا متولی تولید علم است، فرمان میراند، نه تنها افتراء به شخص نیست، بلکه دفاع از علم و امکانات و منابع کشور است که دکتر طاهریها، و شرکا، تلف میکنند. دکتر زیبا کلام به چه مناسبت به خود اجازه میدهد از باند مافیایی علم سیاست دفاع کند، اگر خود او از مزایایی که مافیا در اختیار او میگذارد، سود نمیبرد؟ افتراء به شخص جز در مناسبات خصوصی معنا ندارد؛ نقد کتاب، افشای سرقت ادبی، نشان دادن این که استادی زبان ملی را نمیداند، و... در حوزهٔ عمومی قرار دارد و هیچ کسی را نمیرسد که به سائقهٔ دوستی و، بیشتر از آن، همپیالگی، بیدلیل از او دفاع کند. این دفاع در حقوق امارهای بر شریک جرم بودن است، و به شرط اثبات آن قابل پیگرد قانونی.
دکتر زیبا کلام، چون دست به قلم دارد و مدعی اصلاحطلبی است، بیدلیل به خود را مجاز دانسته است از کسانی دفاع کند که قابل دفاع نیستند. او باید بداند، و عجب است که نمیداند، که دفاع از استادی که همهٔ کتاب او سرقت از کتابهای دیگران است، خیانت به کسانی است که اموال آنان به سرقت رفته است. وانگهی، دفاع از طاهریها، صلاحیها و صدراهای علم سیاست توهین به چند نسل از دانشجویانی است که عمر و امکانات خود را در محضر اینان تلف کردهاند و، البته، توجیه اتلاف منابع مادی و انسانی اموال عمومی و امکانات کشور. اگر دکتر زیبا کلام حقوق خوانده بود، میتوانست بداند که این دفاع او را شریک جرم استادانی قرار میدهد که من آنان را به فقدان صلاحیت متهم کردهام. همین طاهریها، صلاحیها و شرکا سالهاست که دورهٔ علوم تحقیقات دانشگاه آزاد را به تیول خود تبدیل کردهاند و بیشتر از مغولان غنایم آن را غارت و برادرانه میان خود تقسیم کردهاند. اگر مدیریت آن دانشگاه مدیریت در معنای درست کلمه بود، و علاقهای داشت که بداند در آن دانشگاه چه میگذرد، باید تحقیقی از دانشجویان میکرد تا بداند به چه ترتیبی دانشجویان و رسالههای آنان مانند گوشت قربانی میان مافیای آن گروه تقسیم میشود!
دکتر زیبا کلام نمیتواند این مطالب را نداند، و با نوعی تجاهلالعارف به خود اجازه میدهد وارد معقولات بشود. مهندسی که فارسی درست نمیداند و رطب و یابس را ناشیانه به هم میبافد، بدیهی است که نمیتوانست اشارهٔ مرا به وضع استخدامی خود دریابد. از آن جا که خود او از برخی از واقعیتها پرده برداشته است، من نیز بار دیگر موضوع را با صراحت بیشتری توضیح میدهم. موضع مدیریت دانشکدهٔ حقوق و علوم سیاسی، و من که به عنوان معاون پژوهشی عضوی از آن بودم، در قبال استخدام دکتر زیبا کلام از آغاز روشن و آن مبتنی بر این عرف و مقررات دانشکده بود که هیچ فردی را که در حقوق و علوم سیاسی تحصیلات پیوسته نکرده باشد، یعنی در هر سه مقطع تحصیلی پیوسته درس نخوانده باشد، به عنوان عضو هیأت علمی استخدام نمیکرد. اگر دلیلی بر درستی این عرف و مقررات لازم باشد، میتوان خود دکتر زیبا کلام و نوشتهٔ او را ذکر کرد که هر رطب و یابسی را به هم میباید، خود را شریک جرم حرامیان قرار میدهد و، بیشتر از این، از آن جا که از مهندسی در حقوق و علم سیاست هبوط کرده، نه مهندس خوبی است و نه به بطریق اولی استاد خوبی برای دانشکدهٔ حقوق.
دکتر زیبا کلام در توضیح هبوط خود به دانشکدهٔ حقوق به تصریح نوشته است که دانشکده حقوق و علوم سیاسی با انتقال او به این دانشکده مخالف بود، اما او همهٔ نیروی خود را برای «دور زدن»، در عرف عوام، به کار برده است. او مینویسد که، به زبان اهل سیاست، «لابی» کرده است، گویا به پیشنهاد یکی از معاونان دانشگاه تهران. عبارت نخست دکتر زیبا کلام این است: « در سالهای 70 و 71 که من به تازگی از انگلستان برگشته بودم، گروه علوم سیاسی مخالف پیوستن من به آن گروه بود. من سعی کردم که برخی از اعضاء گروه را به اصطلاح «لابی» نمایم. از جمله این افراد دکتر طباطبایی بود.» و اینک عبارت دوم، که از هیچ جای آن نیست که بوی پریشانی به مشام نرسد: « آقای دکتر جلالالدین هاشمی، معاون اداری و مالی دانشگاه بنده را احضار فرمودند و گفتند که پرداخت حقوق به شما اشکال دارد. چون ما فعلا داریم به شما به عنوان هیأت علمی دانشکده فنی حقوق میپردازیم، در حالیکه شما بیش از یک سال است که برگشتهاید به ایران و یک واحد درس هم در دانشکده فنی ارائه ندادهاید. ما بیشتر از این نمیتوانیم منتظر رایزنیهای شما باشیم و معاون آموزشی میبایستی یا در گروه تاریخ یا علوم سیاسی حکم شما را بزنند و این وضع شما به الان هم درست نبوده. و بعد هم به بنده گفتند که سال گذشته هم به شما گفتم که هیچ گروه آموزشی حاضر نیست متقاضی را بدون اینکه «لابی و حمایتهایی» از درون گروه نباشد را بگیرد. شما اگر خود افلاطون یا هردوت هم میبودی گروههای علوم سیاسی و تاریخ میگفتند که به شما نیاز ندارند. یک سال که سهل است بیست هم شما بروید بیایید نتیجهای نخواهید گرفت.» انتقال دکتر زیبا کلام به هیچ وجه در صلاحیت معاونت اداری و مالی دانشگاه نبود که «لابیگری» را به افلاطون و هرودت زمان پیشنهاد کند. آن معاون، اگر گفته باشد: «هیچ گروه آموزشی حاضر نیست متقاضی را بدون اینکه «لابی و حمایت هایی» از درون گروه نباشد را بگیرد»، کار خلاف قانونی انجام داده، خلاف مسئولیت خود عمل کرده و بیشتر از آن اگر میدانست گروههای آموزشی دانشگاه چنین کارهای خلافی انجام میدهند، و سکوت کرده، مدیر خوبی نبوده و قانون را اجراء نکرده است.
دکتر زیبا کلام اگر پیوسته تحصیل کرده بود، میتوانست بداند که برخی از اقرارهای شخص علیه خود او قابل تعقیب است، مانند همین اعتراف او به این که قانون دانشگاه را «دور زده» یعنی زیر پا گذاشته است. اما او سیاست نیز نمیداند: «لابی کردن» برای عمل نکردن به قانون نیست، که در هر کشوری که حکومت قانون وجود داشته باشد، جرم محسوب میشود. «لابی کردن» اعمال نفوذ گروههای ذینفع است برای اینکه بتوانند نظر قانونگذاران را به منافع خود جلب کنند تا آن منافع در زمان وضع قانون لحاظ شود. دکتر زیبا کلام، چنان که از اعترافات او بر میآید، آگاهانه، خلاف قانون عمل کرده و با ادامهٔ تدریس در دانشکده حقوق و علوم سیاسی خلاف قانون عمل میکند. و به استناد همین اعترافات، به مصداق اقرار العقلاء علی انفسهم جائز، قابل تعقیب است. او در ادامهٔ عبارتی که پیشتر آوردم، دربارهٔ «لابیگری» نسبت به من، نوشته است: «از جمله این افراد دکتر طباطبایی بود. و جالب است که ایشان بر خلاف نظر امروزشان، 18 سال پیش درست عکس امروز در مورد من داوری میکردند. آن زمان ایشان جدای از عضویت در گروه علوم سیاسی، و یکی از اعضای موثر آن، معاون پژوهشی دانشکده و عضو هیات رئیسه دانشکده حقوق هم بودند. ایشان در آن مقطع اتفاقا با من رفتاری بسیار دوستانه و صمیمانه داشتند و من چقدر خوشحال بودم که ایشان را توانستهام همراه خودم در گروه بنمایم. امروز بعد از ۱۸ سال دارم میفهمم که دکتر طباطبایی در حقیقت آنروز «مرا سر کار گذارده بود» و علیرغم آنکه ظاهرا خود را همراه تقاضای پیوستن من به گروه نشان می داده، باطنا «چقدر مخالف بوده».» توضیح دو وجه رفتار من در آن زمان بسیار ساده است. من به عنوان معاون پژوهشی دانشکده، در اجرای عرف و مقررات دانشکده، با انتقال دکتر زیبا کلام به گروه علم سیاست، پیش از آن که حکم انتقال غیر قانونی صادر شود، مخالف بودم، اما زمانی که انتقال عملی شد، به عنوان یکی از مدیران دانشکده، وظیفه داشتم با او همان رفتاری را داشته باشم که با دیگران – با هر فکر و عقیدهای – داشتم. معنای این رفتار «سر کار گذاشتن» نیست، عمل به وظیفه و مسئولیت است.
البته که دکتر زیبا کلام این نوع قانونمداری را نمیفهمد. فرقی میان «رفتار دوستانه و صمیمانه» و «همراهی با عمل خلاف قانون»، یا «همراهی با کسی که قانون را دور میزند»، وجود دارد. دکتر زیبا کلام باید این را یاد بگیرد! مثالی بزنم: در مدت دو سالی که با استاد بزرگوار و دوست ارجمندم، دکتر درودیان، هفتهای یک روز تمام را در جلسات شورای پژوهشی علوم انسانی دانشگاه و شورای پژوهشی دانشگاه تهران شرکت میکردیم و در فاصلهٔ نشستهای صبج و بعد از ظهر نیز من چیزهای بسیاری از او میآموختم، روزی به من گفت که شنیدم که فلان خویش بسیار نزدیک تو در شاخهای از علم سیاست تحصیل کرده که تاکنون کسی تحصیل نکرده بود و این شاخه استادی نیز ندارد، چرا او را به گروه نیاوردهای؟ پاسخ من این بود که به عنوان عضوی از مدیریت دانشکده هرگز چنین کاری نمیکنم و نخواهم کرد! مانعی ندارد که دیگران پیشنهاد کنند، اما من نخواهم کرد! گویا دکتر زیبا کلام از این دست «لابیگری» دیگری نیز «نموده» است. آیا نه چنین است؟
Labels: Zibakalam